Bavar-nafasBavar-nafas، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

من از آن روز كه در بند توام آزادم

پاياني خوش براي شروعي زيبا

سلام دختر قشنگم.دلمون برات يه ذره شده ،كم كم داريم به اخراي سفر دونفرمون نزديك ميشيم ،زمانشو نميدونم ولي مطمئنم تو در بهترين حالت وزمان ممكن پا تو به اين دنيا ميزاري.چقدر زود وشيرين گذشت .راحت راحت.هيچ سختي براي مامان نداشتي همه كارهات به بهترين شكل ممكن پيش رفت.خدا زيباترين نعمتشو به من و محمد داد.بودن با تو از لحظه اول زيباترين لحظات اين ده سال زندگي مشتركو براي ما رقم زد.مطمئنم كه با اومدنت دنياي مارو بهتر ميكني وما سه تا كنار هم بهترين ساعت هاي عمرمونو ميگذرونيم.نفس مامان  وبابا ما بيقرار ديدن تو هستيم واز تصور اولين لحظه با تو بودن پر از حس زندگي ميشيم.يه زندگي قشنگ سه نفره.
24 آذر 1393

اولين فال

تو يه برنامه تو تلوزيون داشت فال حافظ ميگرفت خواست همه نيت كنند منو بابايي تودلمون نيت كرديم ميدوني چه فالي اومد   نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد   عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد   چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد این تطاول که کشید از غم هجران بلبل   تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر   مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی   مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد ...
13 آذر 1393

سونوگرافي

١١اذر من وتو بابايي و مامان طاهره رفتيم سونوگرافي كه هم فيلم سونو رو بگيريم هم دلمون برات تنگ شده بود شما رو ببينيم  .به محاسبه سونو هفته ٣٧بودم ولي به محاسبه دكتر هفته ٣٥هستم .شما ماشاالله بزرگتر شده بودي و خيلي مشخص نبود ولي دكتر با جزييات هم نشونمون داد وهم فيلمشو داد .فيلمو ميذارم تو البومت مطمينم وقتي بزرگ شدي از ديدنش خيلي لذت ميبري .براي اولين بار وزنتو گرفت ،سه كيلو و دويست گرم بودي .ماشالله حسابي تپل مپل هستيا و چون هنوز خيلي زمان داريم بيشتر از اين وزن ميگيري.قربونت برم شما اينقدر تپل بامزه هستي بايد قول بدي موقع زايمان خيلي به مامان كمك كني،هواي مامانو داشته باشي،خيلي دوستت دارم .
13 آذر 1393

اولين عكس سه نفره

براي اولين مرتبه ما سه نفره رفتيم اتليه ٢٩ابان.عكس هاي خيلي خوشكلي گرفتيم البته به خاطر بودن شما عكسامون خيلي قشنگ شد.قراره بعداز اومدنت بازم سه نفره بريم تو بعضي عكسا از لباسات استفاده كرديم كه به اميد خدا همونا رو ميپوشي ايندفعه با خودت عكس ميگيريم.بابا گفت براي انتخاب عكسا روزي بريم كه قراره اولين مرتبه از شما هم عكس بگيريم كه همه رو با هم انتخاب كنيم.
12 آذر 1393

روزشمار اومدنت

سلام نفس زندگيم چيزي به اومدنت نمونده،داره كم كم انتظارم تموم ميشه ،انتظاري شيرين همراه با بي خبري از زمان اومدنت.با احتساب دكتر وارد هفته ٣٥شدم،نميدونم چقدر ديگه مونده تا فرشته من زميني بشه لحظه شماري ميكنم براي ديدن اولين نگاه وشنيدن اولين صدات.ارزويي كه با فكر كردن به اون لحظه ناخوداگاه هميشه گريه كردم،ولي حالا از هميشه به من نزديكتري چيزي به لحظه موعود نمونده. هر روز اول از خدا وبعد از شما دختر گلم ميخوام كه كمك كني و خيلي راحت بياي تو بغل من،مامانت يه كوچولو ميترسه ولي مطمئنم اول با لطف خدا دوم حضور بابايي وسوم شما دختر خانم كه از اول راه ذره اي منو اذيت نكردي همه چيز خوب پيش ميره. اين روزا خيلي تكونات مشخص تر شده اگر بابا باها...
6 آذر 1393
1